رنگین کمان
از همه جا از همه رنگ
دو شنبه 30 / 6 / 1392برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : محمدحسین

گزیده خطبه غدیر

متن عربی

اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَدَنا فى تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فى سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فى اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً وَ هُوَ فى مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ). ا••بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِى الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُالْأَرَضينَ وَالسّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلى جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلى جَميعِ مَنْ أَنْشَأَهُ يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ. كَريمٌ حَليمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِنِعْمَتِهِ.

ترجمه

ستايش خداى راسزاست كه در يگانگى‏اش بلند مرتبه و در تنهايى‏اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش‏اش بزرگ است. ب‏آن‏كه مكان گيرد و جابه ‏جا شود، بر همه چيز احاطه دارد و بر تمامى آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است.همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگىِ او را پايانى نيست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامى امور به سوى اوست. اوست آفريننده آسمان‏ها و گستراننده زمين‏ها و حكمران آن‏ها. دور و منزه از خصايص آفريده‏هاست و در منزه‏بودن خود نيز از تقديس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونى‏بخش آفريده‏ها و نعمت ده ايجاد شده‏هاست. به يك نيم نگاه ديده‏ها را ببيند و ديده‏ها هرگز او را نبينند. كريم و بردبار و شكيباست. رحمت‏اش جهان‏شمول است و عطايش منّت‏گذار.

رخداد غدير خم

از آغاز ذی القعده سال دهم هجری که مقارن با آخرین سال زندگانی پیامبر بود به تمام مناطق مسلمان نشین و طوائف و قبائل مسلمان عربستان خبر داد كه وی در این ماه به مكه معظمه خواهد رفت و مراسم عمره و حج را به جای خواهد آورد و بدین ترتیب بزرگترین اجتماع مسلمانان شکل گرفت، که معروف به حجة‌الوداع است .با پايان حج محمد به سرعت دستور حركت جهت اجتماع در غدير خم را دادند حتی دوازده هزار از اهل يمن - كه برای رفتن به وطن خود بايد مسير ديگری را می‏رفتند - به دستور او با كاروان مسلمانان همراه شدند :در ميان راه مكه و مدينه در غدير خم، آیه قرآن نازل گرديد ای پيامبر! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده (به مردم) برسان. اگر اين كار را نكنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‏ای و خداوند از مردم نگاه‏ات خواهد داشت.

 

آیا حضرت علی علیه السلام معتقد به امامت خویش بودند؟

 
يكي از شبهاتي كه وهابي‌ها دایم آن را بر زبان مي‌آوردند، اين است كه حضرت علی علیه السلام خودش را امام نمي دانسته است، چرا شما شيعيان، كاسه‌هاي داغ‌تر از آش شده‌ايد و ادعاي امامت آن حضرت را مي‌كنيد؟

در جواب مي‌گوييم: مطرح كردن چنين شبهاتي، نشان گر جهل و عدم آگاهي آن‌ها به روايات و سيره امير المومنين عليه السلام است. اگر آن‌ها به خودشان زحمت مي‌دادند و كمي تحقيق مي‌كردند، هرگز چنين شبهه‌ای را مطرح نمي‌كردند. از آن‌جايي كه وهابي‌ها بيشتر نهج البلاغه را معيار و ملاك قرار داده‌اند، ما به اختصار به چند روايت از كتاب‌های اهل سنت و از نهج البلاغه، بسنده مي‌كنيم.
1ـ ولايت ويژه آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است

بعد از آن كه صحابه رسول خدا بر عثمان شوريده و او را كشتند و با حضرت علی علیه السلام بيعت كردند، امام خطبه خواندند و در بخشي از آن فرمودند:

لا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِيءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ .

كسى را با خاندان رسالت عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمي شود مقايسه كرد، و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود.

عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اساس دين، و ستون هاى استوار يقين مي باشند، شتاب كننده، بايد به آنان باز گردد، و عقب مانده، بايد به آنان بپيوندد . ولايت حق مسلم آل محمد است ، و اين ها وصى و وارث رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند .


2 . الآن حق به حقدار رسيد.

الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ.

نهج البلاغة عبده،ج1،ص30. نهج البلاغة( صبحي الصالح )،الخطبة2،ص47. شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد،ج1،ص139. ينابيع المودة،قندوزي حنفي،ج3،ص449.

و هم اكنون با قبول ولايت من، حق به حق دار رسيد، و حقيقت به جايگاه اصلي خود منتقل گشت.

يعني تا به حال، حق مرا غصب كرده بوديد و به كساني داده بوديد كه حقشان نبود و لياقت اين مقام را نداشتند.


3 ـ على خلافت را حق مسلم خويش مى دانست

و در خطبه 6 نهج البلاغه مى فرمايد:

فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا .

به خدا سوگند مرا همواره از حق خويش محروم ساختند و از هنگام وفات رسول خدا تا امروز حق مرا باز داشتند .


4 . علي عليه السلام خلفاء را غاصب مي‌داند :

روايت بسياري از زبان حضرت علی علیه السلام موجود است كه مي‌فرمايد: " خلافت را از من غصب كردند " . آن حضرت در نامه‌اي به برادرش عقيل مي‌نويسد:

قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي.

همانا آنان ( قريش ) در جنگ با من متّحد شدند آن گونه كه پيش از من در نبرد با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) هماهنگ بودند ، خدا قريش را به كيفر زشتى هايشان عذاب كند ، آن ها پيوند خويشاوندى مرا بُريدند ، و حكومت فرزند مادرم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را از من ربودند .
نهج البلاغة ، نامه 36 .

و در روايت ديگر مي‌فرمايد :

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي .
نهج البلاغه ، خطبه 172 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ، ج 4، ص104.

بار خدايا از قريش و تمامى كسانى كه ياريشان كردند به پيشگاه تو شكايت مى كنم ؛ زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند و در ربودن حقي كه براي من بود ، با يكديگر هم داستان شدند .

ابن قتيبه مي‌نويسد :

أخذتم هذا الأمر من الأنصار ، واحتججتم عليهم بالقرابة من النبي صلى الله عليه وسلم ، وتأخذونه منا أهل البيت غصبا ؟
الامامة والسياسة بتحقيق الزيني، ج 1، ص 18.

شما اين امر را (خلافت را ) از نصار گرفتيد و در مقابل آن‌ها احتجاج به خويشاوندي با پيامبر كرديد ؛ اما همان را از ما اهل بيت غاصبانه گرفتيد .

اگر قرار باشد مسأله خلافت منوط به خويشاوندي باشد ، ما اهل بيت از همه شما به پيامبر نزديك‌تر هستيم .

همچنين ابن أبي الحديد مي‌نويسد :

اللهم أخز قريشا فإنّها منعتني حقى ، وغصبتني أمرى .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص306 .

خداوندا ! قريش را ذليل و خوار فرما ؛ چون آنان حقم را گرفتند و حقم را غصب كردند .

فجزى قريشا عنى الجوازى ، فإنهم ظلموني حقى ، واغتصبوني سلطان ابن أمي.

[خداوندا ] قريش را كه به من ظلم و حقم را غصب كردند ، مجازات كن . آنان فرماندهي و امامت فرزند مادرم را به ناحق گرفتند .
شرح نهج البلاغة ، ج 9 ، ص306.

و در روايت ديگري مي‌فرمايد :

أما بعد فإنه لما قبض الله نبيه صلى الله عليه وآله وسلم قلنا نحن أهله وورثته وعترته وأولياؤه دون الناس ، لا ينازعنا سلطانه أحد ، ولا يطمع في حقنا طامع ، إذ انبرى لنا قومنا ، فغصبونا سلطان نبينا ، فصارت الامرة لغيرنا وصرنا سوقة يطمع فينا الضعيف ، ويتعزز علينا الذليل ، فبكت الأعين منا بذلك ، وخشنت الصدور ، وجزعت النفوس . وأيم الله ، لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ، وأن يعود الكفر ويبور الدين لكنا على غير ما كنا لهم عليه .
شرح نهج البلاغة ، ج 1 ، ص 308 و 307 .

چون رسول خدا از اين دنيا رخت بر بست ، گفتم : ما خاندان او و عترت و وارثان او هستيم نه ديگران ،‌ و در امر جانشين وي ، كسي را ياراي جنگيدن با ما نيست ، و هيچ كس نبايد در آن چه حق ما است طمع ورزد ؛ اما پس از آن كه خويشان و نزديكان ما از ما دور شدند ، جانشيني پيامبر را غصب كردند و سر رشته امور به دست ديگري افتاد و آن گونه ضعيف شديم كه هر كسي درباره حق ما طمع مي‌كرد و آدم‌هاي پست و ذليل ، عزت فروشي مي‌كردند ؛ چشمان ما اشك ريز شد و سينه‌ها خشن گرديد و ناله‌ها بلند شد . قسم به خدا كه اگر ترس از دو دستگي و اختلاف بين مسلمانان نبود ، و اين كه كفار مسلط شوند و دين نابود شود ، به گونه ديگري رفتار مي‌كردم .

ابن عبد البر در الاستيعاب ، روايت را اين‌گونه نقل مي‌كند :

لما خرج طلحة والزبير كتبت أم الفضل بنت الحارث إلى علي بخروجهم فقال علي [ عليه السلام ] العجب لطلحة والزبير إن الله عز وجل لما قبض رسوله صلى الله عليه وسلم قلنا نحن أهله وأولياؤه لا ينازعنا سلطانه أحد فأبى علينا قومنا فولوا غيرنا وأيم الله لولا مخافة الفرقة وأن يعود الكفر ويبوء الدين لغيرنا فصبرنا على بعض الألم ثم لم نر بحمد الله إلا خيرا ثم وثب الناس على عثمان فقتلوه ثم بايعوني ولم استكره أحدا وبايعني طلحة والزبير ولم يصبرا شهرا كاملا حتى خرجا إلى العراق ناكثين اللهم فخذهما بفتنتهما للمسلمين .
الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 2 - ص 497 – 498 .

پس از آن كه طلحه و زبير عهد شكني كردند و به گروه دشمنان حضرت علي (عليه السلام) پيوستند ، ام الفضل دختر حارث نامه‌اي به حضرت علي عليه السلام نوشت و آن حضرت را آگاه كرد . حضرت علي عليه السلام فرمود :

از طلحه و زبير تعجب مي‌كنم ؛ زيرا پس از وفات پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) گفتيم : ما خاندان و سر پرست امور هستيم ، و كسي نبايد در اين امر با ما مخالفت كند ؛ ولي خويشان ما سر پيچي و كوتاهي كردند و ديگران را بر ما ترجيح دادند ، به خدا قسم كه اگر ترس از تفرقه مسلمانان و بازگشت كفّار و نابود شدن دين نبود طوري ديگري برخورد مي كرديم . بر سختي‌ها صبر كرديم كه به لطف خدا براي خير بود .


5 ـ اعراض مردم براى على (ع) غير قابل باور بود

و در نامه خود به مردم مصر مى نويسد :

فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَان يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّد ص فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّام قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ
نهج البلاغة ، نامه شماره 62 ، كتابه إلى أهل مصر مع مالك الأشتر لمّا ولاه إمارتها ، شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج 6 ، ص95 و ج17 ، ص151 و الإمامة والسياسة ، ابن قتيبه الدينوري ، ج 1 ، ص133 بتحقيق الدكتور طه الزيني ، ط مؤسسة الحلبي القاهرة .

به خدا سوگند باور نمى كردم و به ذهنم خطور نمى كرد كه ملت عرب اين چنين به توصيه هاى رسول اكرم پشت و پا زده و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد ، تنها نگرانى من ، روى آوردن بدون حساب مردم به طرف اولی بود ؛ ولى من زير بار اين چنين بيعتى كه شاخصه هاى دينى نداشت نرفتم ، تا آن جا كه ديدم گروهى ، از اسلام برگشته و براى نابودى دين محمد ( صلى الله عليه وآله وسلم ) كمر همت بسته اند و ترسيدم اگر به يارى اسلام و مسلمانان بر نخيزم ، بايد شاهد رخنه جبران ناپذيرى در دين باشم و يا نابودى آن را نظاره كنم ، كه اين مصيبت بر من دشوارتر از رها كردن حكومت بر شماست كه كالاى چند روزه دنياست ، و به زودى ايّام آن مى گذرد چنان كه سراب ناپديد شود ، و يا چونان پاره هاى ابر كه زود پراكنده مى گردد.

پس در ميان آن همه آشوب و غوغا بپا خواستم تا آن كه باطل از ميان رفت ، و دين استقرار يافته و آرام شد .
 
یک شنبه 29 / 6 / 1392برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : محمدحسین

بسم الله الرحمن الرحیم

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (مائده ۶۷)

اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولایت و جانشینى حضرت على) اعلام کن واگر چنین نکنى، رسالت الهى را نرسانده‏ اى و (بدان که) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و کسانى که تحمّل شنیدن این پیام مهم را ندارند) حفظ مى‏ کند. همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏ کند.

ولایت مولا 300x225 یک آیه ، یک تفسیر شماره 15 : آیات ولایت (2)

 تفسیر نور (حجت الاسلام و المسلمین قرائتى)‏

نکته ‏ها:

این آیه به دلایلى که خواهد آمد مربوط به جانشینى حضرت على‏ علیه السلام و نصب او به ولایت در غدیر خم به هنگام برگشت پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله از سفر حج در سال دهم هجرى است. جالب اینکه این آیه در میان دو آیه‏ اى قرار گرفته که مربوط به اقامه کتاب آسمانى است و شاید اشاره به این باشد که میان رهبر معصوم و اقامه‏ ى کتاب آسمانى، پیوند محکمى برقرار است. آرى، امام است که مى‏ تواند کتاب آسمانى را به پا دارد و این کتاب خداست که مى ‏تواند امام واقعى را معرّفى کند.

همه‏ ى مفسّران شیعه به اتکاى روایات اهل بیت علیهم السلام و نیز بعضى از مفسّران اهل‏ سنت به عنوان یکى از مصادیق، آیه را مربوط به نصب حضرت على‏ علیه السلام در غدیر خم به ولایت و امامت دانسته‏ اند.(۱) جالب آنکه صاحب تفسیر المنار از مسند احمد و ترمذى و نسائى و ابن ماجه، حدیثِ «مَن کنتُ مولاه فعلىّ مولاه» را با سند صحیح و موثّق بیان کرده است و سپس با دو جمله به خیال خود در آن تشکیک نموده است: اوّل اینکه مراد از ولایت، دوستى است. (غافل از آنکه دوستى نیاز به بیعت گرفتن و تبریک گفتن و آن همه تشریفات در غدیر خم نداشت) دوّم آنکه اگر حضرت على ‏علیه السلام امام و رهبر بعد از رسول اکرم ‏صلى الله علیه وآله بود، چرا فریاد نزد و ماجراى نصب خود را در غدیر نگفت؟! (غافل از آنکه در سراسر نهج ‏البلاغه و کلمات حضرت على‏ علیه السلام ناله‏ ها و فریادها مطرح است، ولى صاحب المنار گویا آن ناله ‏ها و فریادها را نشنیده است.(۲)

در تمام قرآن تنها در این آیه است که پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله نسبت به کتمان پیام، تهدید شده که اگر نگویى، تمام آنچه را که در ۲۳ سال رسالت گفته ‏اى هدر مى‏ رود. پس باید دید چه پیام مهمى است که این گونه بیان مى‏ شود؟

پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به حضرت على‏ علیه السلام فرمود: «لو لم‏ابلغ ما اُمرت به من ولایتک لحبط عملى» اگر آنچه درباره ولایت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مى‏ شود.(۳)

در این آیه چند نکته است که جهت‏ گیرى محتوایى آن را روشن مى‏ کند:

۱- سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است.

۲- در این آیه، بجاى «یا أیّها النّبى»، تعبیر «یا أیّها الرّسول» آمده است، که نشانه‏ ى یک رسالت مهم است.

۳- به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلّغ» آمده که نشانه‏ ى ابلاغ قطعى و رسمى و مهم است.

۴- پیامبر نسبت به نرساندن یک پیام مهم تهدید شده که اگر نگوید، همه‏ ى زحماتش به هدر مى‏ رود.

۵ – رسول خدا صلى الله علیه وآله از عواقب کارى هراس دارد که خداوند او را دلدارى مى ‏دهد که ما تو را از شر مردم نگه مى‏ داریم.

۶- پیامبر، از جان خود نمى‏ ترسد. زیرا در روزگار تنهایى که با بت‏ها مبارزه مى‏ کرد و در جنگ‏ها که با مشرکین درگیرى نظامى داشت، از خطرها نمى ‏ترسید. (در حالى که سنگباران مى‏ شد، و یارانش شکنجه مى‏ شدند، حالا در اواخر عمر و در میان این همه یار بترسد؟!)

۷- در آیه، پیامى است که به لحاظ اهمیّت، با همه پیام‏ هاى دوران نبوّت و رسالت، برابر است که اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همه‏ ى پیام‏ ها محو مى ‏شود.

۸ – محتواى پیام، باید مسأله‏ اى اساسى باشد، وگرنه در مسائل جزئى و فردى، این همه تهدید و دلدارى لازم نیست.

۹- پیام آیه، مربوط به توحید و نبوّت و معاد نیست، چون این اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مکّه بیان شده و نیازى به این همه سفارش در اواخر عمر آن حضرت ندارد.

۱۰- پیام آیه، مربوط به نماز، روزه، حج، زکات، خمس وجهاد هم نیست، چون اینها در طول ۲۳ سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل کرده‏ اند و هراسى در کار نبوده است.

پس، محتواى این پیام مهم که در اواخر عمر شریف پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شده چیست؟

روایات بسیارى از شیعه و سنّى، ما را از تحیّر نجات داده و راه را نشان مى ‏دهد. روایات مى‏ گوید: آیه مربوط به هجدهم ذی حجه سال دهم‏ هجرى در سفر حجةالوداع پیامبر اسلام است، که آن حضرت در بازگشت به سوى مدینه، در مکانى به نام «غدیر خم» به امر الهى فرمان توقّف داد و همه در این منطقه جمع شدند. مکانى که هم آب و درخت داشت و در گرماى حجاز، کارساز بود و هم محلّ جداشدن کاروان‏ هاى زائران مکّه بود و اهل یمن، عراق، شام، مدینه و حبشه از هم جدا مى‏ شدند.

در آنجا، پیامبر خدا در میان انبوه یاران، بر فراز منبرى از جهاز شتران قرار گرفت و خطبه‏ اى طولانى خواند. ابتداى خطبه، توحید، نبوّت و معاد بود که تازگى نداشت. سخن تازه از آنجا بود که پیامبر، خبر از رحلت خود داد و نظر مسلمانان را نسبت به خود جویا شد. همه نسبت به کرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار کردند. وقتى مطمئن شد که صدایش به همه‏ ى مردم، در چهار طرف مى‏ رسد، پیام مهم خود را نسبت به آینده بیان کرد. و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه» هر که من مولاى اویم، این علىّ مولاى اوست و بدین وسیله جانشینى حضرت على‏ علیه السلام را براى پس از خود به صراحت اعلام داشت. امّا پس از وفاتش، وقتى حضرت زهراعلیها السلام به در خانه‏ هاى مردم مى‏ رفت و مى‏ گفت: مگر نبودید و نشنیدید که رسول خدا در غدیر خم چه فرمود؟ مى‏ گفتند: ما در غدیر خم، در فاصله دورى بودیم و صداى پیامبر را نمى‏ شنیدیم!! اللّه اکبر از کتمان، از ترس، از بى‏ وفایى و از دروغ گفتن به دختر پیامبر خدا.

آرى، مردم با دو شاهد، حقّ خود را مى‏ گیرند، ولى حضرت على علیه السلام با وجود ده‏ها هزار شاهد، نتوانست حقّ خود را بگیرد. امان از حبّ دنیا، حسادت و کینه ‏هاى بدر و خیبر و حنین که نسبت به حضرت علىّ علیه السلام در دل داشتند.

امام باقرعلیه السلام فرمودند: «بُنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزّکاة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشى‏ء کما نودى بالولایة فاخذ النّاس باربع و ترکوا هذه»، اسلام بر پنج چیز استوار است: بر نماز، زکات، روزه، زکات و ولایت اهل‏ بیت و چیزى به اندازه‏ ى ولایت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذیرفتند و ولایت را ترک کردند!(۴)

امام رضا علیه السلام فرمود: بعد از نزول این آیه که خداوند ضامن حفظ رسول اکرم‏ صلى الله علیه وآله شد، «واللَّه یعصمک من النّاس» پیامبر هر نوع تقیّه را از خود دور کرد.(۵)

 

پیام ‏ها:

۱- نوع خطاب، باید با نوع هدف، هماهنگ باشد. چون هدف، رسالت و پیام رسانى است، خطاب هم «یا أیّها الرّسول» است.

۲- انتخاب رهبر اسلامى (امام معصوم) باید از سوى خداوند باشد. «بلّغ ما انزل الیک من ربّک»

۳- گاهى ابلاغ پیام الهى باید در حضور مردم و مراسم عمومى و با بیعت گرفتن باشد، ابلاغ ولایت با سخن کافى نیست، بلکه باید با عمل باشد. «و ان لم ‏تفعل» به جاى «ان لم تبلغ»

۴- احکام و پیام‏ هاى الهى، همه در یک سطح نیست. گاهى کتمان یک حقیقت، با کتمان تمام حقایق برابر است. «و ان لم تفعل فما بلّغتَ رسالته»

۵ – اگر رهبرى صحیح نباشد، مکتب نابود و امّت گمراه مى‏ شود. «فمابلّغتَ رسالته»

۶- رکن اصلى اسلام، امامت و حکومت است. «وان لم‏تفعل فما بلّغتَ رسالته»

۷- انکار ولایت، نوعى کفر است. «انّ اللّه لایهدى القوم الکافرین»

۸ – عنصر زمان و مکان، دو اصل مهم در تبلیغ است. (با توجّه به اینکه این آیه در هجدهم ذى‏ الحجّه و در محل جدا شدن کاروان‏ هاى حج نازل شد)

منابع :

۱) تفاسیر کبیر فخررازى و المنار.

۲) این سطرها را در شب شهادت حضرت على‏علیه السلام، نیمه شب ۲۱ ماه رمضان ۱۳۸۰ نوشتم.

۳) تفسیر نورالثقلین وامالى صدوق،ص‏۴۰۰.

۴) کافى، ج‏۲، ص‏۱۸.

۵) تفسیر نورالثقلین و عیون اخبارالرضا، ج‏۲، ص‏۱۳۰.

یک شنبه 29 / 6 / 1392برچسب:, :: 17:21 :: نويسنده : محمدحسین

توحید :

برهان وجوب:

واجب الوجود :

وجودش حتمی است

ممتنع الوجود :

نمیتواند وجود داشته باشد

مثال: خدا سنگی خلق کند که خودش نتواند بلندش کند!!!!!!

ممکن الوجود :

موجودی که به ازاء پیدایش علل وجودی خودمیتواند موجود شود و در صورت فقدان این علل بوجود نخواهد آمد. نیاز دارد کسی این علل را بوجود آورد.

حالا فرض کنید واجب الوجود نباشه؟؟؟!!!!

اینجور میشه======> من بچه بابامم ، بابام بچه باباش . الی آخر....

که رد میشه چون ما ممکن الوجودیم و یه ابتدا نیاز داریم

ویژگی های واجب الوجود:

 1- نداشتن سابقه نیستی در گذاشته

2- نداشتن امکان نیستی در آینده

3- نباید مرکب باشد

در آنصورت به دو یا چند چیز نیاز دارد .

4- نباید تعدد داشته باشد

چرا که آنوقت محدود میشود---> دو گدا در گلیمی بخسبند و دو شاه در اقلیمی نگنجند 5

- نباید دچار تغییر گردد

علت درونی یا بیرونی دارد

درونی==> مرکب است

بیرونی==> کسی یا چیزی بر آن احاطه دارد

ما به این واجب الوجود میگیم خدا



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 208
بازدید کل : 111206
تعداد مطالب : 82
تعداد نظرات : 59
تعداد آنلاین : 1



ذکر روزهای هفته تاریخ روز اوقات شرعی
روزشمار غدیر پخش زنده حرم حدیث موضوعی مهدویت امام زمان (عج) سوره قرآن آیه قرآن